سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :5
کل بازدید :41679
تعداد کل یاد داشت ها : 41
آخرین بازدید : 103/1/31    ساعت : 8:51 ع

مگذار مرا در این هیاهو اقا

تنها و غریب و سر به زانو اقا

ای کاش ضمانت دلم را بکنی

تکرار قشنگ بچه آهو،آقا...

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا




      

ازم پرسید: تا حالا عاشق شدی؟گفتم آره

گفت:چند بار؟

گفتم یه بار...

گفت پس میدونی عشق اول هیچ وقت از یاد نمیره؟

گفتم آره...مطمئنم..

گفت چه جوری باهاش آشنا شدی؟

گفتم از بچگی باهاش بزرگ شدم،تا چشم باز کردم تا الان اونا دیدم...

گفت باهاش در ارتباطی؟؟

گفتم آره...همیشه با هم ایم...

گفت بهش میرسی؟؟

اشکم سرآزیر شد...

گفتم آره...

گفت منم عاشقم،خیلی میخواستمش،زیبا بود ولی به هم نرسیدیم...

گفت خوش به حال عشقت...چه قدر خوشبخته که تو رو داره و اینقدر عاشقشی...

گفتم من خوشبخت ترم که اون عاشقمه!!!

گفت حالا کی هست اسمش چیه؟

خوشگله؟

گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگل تره!!!

اسمش...

رحمان...

رحیم...

کریم...

قدیر...

زیاده اسماش...

ولی من صداش میزنم...

خدا...




      

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTOJD2FZK2iRH8ZAKaO0mbYoSS0NuuijyuGdhY2GKo5vLQmp0fKqw

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی:

دل که میگیرد...

چاره اش گریه است بر حسین(ع)...

و وقتی نمیشود گریه کرد...

دل گرفته میماند...




      
افسران - ما خیلی قانع بودیم به خدا ..... ما بچه های زمان جنگ بودیم
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه

دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم
توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم
آدمهای ریش بلند قهرمان هایمان بودند
آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند
و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم
شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم

ما از آژیر قرمز می ترسیدیم
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام
ما چیپس نداشتیم که بخوریم
ما ویدیو نداشتیم
ما ماهواره هم نداشتیم
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است
ما خیلی قانع بودیم به خدا
صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم ها بود توی مجله های قدیمی
یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزشی
زنهای فیلمهای تلوزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند
حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم
ما خیلی قانع بودیم به خدا
ما بچه های زمان جنگ بودیم

 




      




      
<      1   2   3   4   5   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلاااااااااام...کسی نیست

+ سلام کسی نیست

+ پکیدیم...

+ میگفت دوست دارم...میگفت بهت حس دارم...عاشقتم....گفتم ندیده؟.نشناخته؟...همینجوری؟؟؟؟ ...مگه الکیه؟؟؟؟...یه کمی که به خودم اومدم دیدم منم......آره خوب !!!!...مگه ما دل نداریم!!!!...خلاصه چند وقتی گذشت...

+ سلام کسی هست؟

+ نبوووووووود؟!

+ فرا رسیدن پاییز را به بعضیا تبریک ویژه میگم...

+ دیگران کاشتند و ما خوردیم...خداییش همی حالا یهویی پیش خودم گفتم ما که نمیکاریم دیگران چی کار کنند...

+ سلام و درود فراوان به دوستان پارسی یار...چند روزی نیستم..حال و حوصلتونا ندارم!!!!! اینجا که رودر واسی نداریم!!!ولی خیلی دوستون دارم...؛-) بچه های خوبی باشین زود بر میگردم!....یا علی....

+ عاقا چه جالب.....امروز هم از اون روزا بود...