...امروز حالم اصلا خوب نیست....
دستم به نوشتن نمی رود...
هوای شهر چه عجله ای دارد!...
انگارسخت دلتنگ پاییز شده است...
خلاصه...
این روزها بدجور دلتنگم...
لطفا مرا ببخشید...
آره....دیشب پیام داد...
کی؟!
یوچی دیگه!
اره بابا...همون که تو پست قبلیم گفتم رفته مسافرت و اینا...
دیشب حدود ساعت 11 یهو واسم یه پیام اومد....
ااااااااااا...ااا...اااا.....یوچی؟
0_0
یه لحظه جا خوردم...
حالا بگو چی نوشته بود!!
"سلام ...مموتم چطوری؟"
اول جوابشا ندادم
گفتم پررو میشه!
ولی بعد دیگه طاقت نیاوردم و خیلی سر و سنگین جوابشو دادم!!!
سلام...خوبم ممنون...تو خوبی؟
وااااااااای.....نمیدونیدا!!!!!
داشتم دیوونه میشدم!!
انقدر دلم میخواست بهش بگم عشقم دلم برات خیلی تنگ شده،پس تو کجایی،دارم دیوونه میشم...ولی این غرور لعنتیم دیگه بهم این اجازه را نمیده!!!!
خلاصه....!
یه کم حال و احوال کردیم و بعدش .....
9چ
بعدشا خداییش نمیتونم بگم!!!
معذرت....ولی حالم یه کم بهتر شد باهاش حرف زدم
خدارا شکر مسافرتش هم بهش خوش گذشته
خدا را شکر که هستش
خدا را شکر که هنوز جوابمو میده
خلاصه دیشب تا حالا شارژم!!!!!!
به قول بچه ها اثن یه وضی!!!!
میبینید خداوکیلی....با یه پیام انقدر خوشحال شدم!!!
فکرشو بکنید......
رفته مسافرت...
کی!؟
یوچی دیگه!!!
آره... دو سه روزه رفته شمال...حتما هم داره بهش خوش میگذره...
خوب شد...چند وقتی بود حال و حوصله نداشت...حداقل با این مسافرت یه کم حالش بهتر میشه..
حالش که خوب شه حال منم بهتر میشه...
اما نه...
الکی گفتم....
فعلا حال من خوب نمیشه...
چرا؟!
خوب معلومه!
چون یه نفر هست که بیشتر دوسش داره.....
آاااااره....بیشتر از من دوسش داره...میشناسمش...
واقعا بیشتر از من دوسش داره!!
شک ندارم یوچی هم بیشتر از من اونا دوس داره....!!!
یعنی مطمئنم!!!!آخه یه کارایی میکنه که بعضی وقتا کفرمو در میاره!!!
یهویی دلم میخواد خفش کنم!!!
ولی به قول نجمه زارع:
خدا کند که...نه! نفرین نمیکنم ، نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
ولی خوب....
نمیدونم چی بگم والا....گفتم یه کم با شما درد دل کنم شاید بهتر بشم...
مادرم میگفت بعضی وقتا اگه چیزیا دوسش داشته باشی یهو مجبوری ازش بگذری...ممکنه اینجوری براش بهتر باشه
ممکنه به نفعش باشه...
منم دارم سعی خودما میکنم که بگذرم...
بازم به قول این شاعر عاشق:
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...
یا علی
بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز...
با صد بهانهی متفاوت تمام روز...
هی فکر میکنم به تو و خیره میشود
چشمم به چند نقطهی ثابت تمام روز
زردند گونههای من و خاک میخورد
آیینه روی میز توالت تمام روز
در این اتاق، بعدِ تو تکرار میشود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز
گهگاه میزند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالیِ کاست تمام روز
«من» بی «تو» مردهای متحرّک تمام شب...
«من» بی «تو» سرد و خسته و ساکت تمام روز...
از : زنده یاد نجمه زارع